ستاره ها هم آسمان تنهایی مرا ترک کردهاند.
مهتاب نیست و شبها عجب سرد و خاکستری اند.
برای رفتنت هر چه واژه هخا را صمیمی مینوشتم باز هم فاصله بود.
بدون صدا تمام مرا ترک کردی و روزهایم را در غروبی رها کردی و زفتی بعد تو دیگر هیچ نگفتم .
سطرها دیگر فاصله را ترک نمیکنند و تنها واژه های مهربانی را میخواهند که در توشه نوشتههایم پیدا نمیشود!
شب است و تاریکی را برای رفتنت دوست دارم.
تنها تو را برای شب های نوشته هایم نمیخواهم برای آسمان تو را دعوت میکنم تا ستاره ها را بشماری .
وشاید ستاره مرا پیدا کنی.
رفتی ولی برای رفتنت هیچ فکری برای قلب خسته دخترک اتاق تنهایی نکردی.
ومیدانم که صدایت شکسته خواهد شد در یک شب سرد و خاکستری.